عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684640 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25941 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21344 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14731 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13227 |
شلوار جاستین بیبر | 12299 |
اسیر عشق | 10172 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9507 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
خودکشی|غمگین
طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...!
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ..
یکی دیگه به خودش نمیرسه...
ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ غمگین ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ..
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...!
یکی محبت نمی کنه ...!
یکی دیگه محبت نميپذيره ...!
و.....
اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!
"پائولو كوئيلو"
متني که برنده ی بهترین جایزه سال شد...
من نوشت: زدیم تو کار غمگین
...هویجوری الکی..
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : یک شنبه 6 دی 1394 |
موضوعات مرتبط : دلـنوشته، ، |
برچسب ها : مطلب زیبا,جالب ترین ها,زیباترین مطالب,خنده,شعر,عاشقانه,غم انگیز,تنهایی,مرگ, |
عذاب و قبر
شخصی به قصد تحقیر کردن , مورچه ای را با انگشت فشار داد...
مورچه خندید و گفت:
ای انسان ،مغرور نباش
که تو در قبرت برای من یک وعده غذایی بیش نیستی
ای انســـــان...
یادت باشــــــد...
اگر وارد دوزخ شدی
از " تلخی " عذاب به خداشکایت نکن ...
این همان " شیرینی "
گناهیست که در دنیا از آن لذت میبردی...
به درک | شعر معاصر
گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک
حالت از دیدنمان جا نمیاید، به درک
کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی
مرد ِ دیوانه به لیلا نمیاید، به درک
هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات
قدر ِ پلکی به تماشا نمیاید، به درک
راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو
نان ِ خشکی به مربا نمیاید، به درک
من ِ بیکس سر ِ جایم بتمرگم بهتر
قد ِ مرداب به دریا نمیاید، به درک
نسخه پیچیده مرا دور ِ خودش هر شب درد
قرص ِ ماهت به مداوا نمیاید، به درک
من خودم خاسته ام پشت ِ سرت گریه کنم
نفسم بعد ِ تو بالا نمیاید؟ به درک
تو برو دلنگران ِ من ِ بیچاره نباش
مرگ هم سمت ِ دل ما نمیاید، به درک
نیستم لایق ِ خوشبختی و میدانم خوب
به من این گونه غلطها نمیاید، به درک
سقط کن عشق ِ مرا و بزن اصلن زیرش
هر جنینی که به دنیا نمیاید به درک
من نوشت: آقای میدری هیچوقت سر خلق نبود
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 16 مرداد 1394 |
موضوعات مرتبط : شعر، شهراد میدری، ، |
برچسب ها : بدرک,شعر معاصر,بهارنارنج,مرگ,شهراد میدری,عشق,شعر, |
خدا در لحظه مرگ
این متن برنده جایزه beautiful life آلمان شده
مردی درحال مرگ بود وقتیکه متوجه مرگش شد خدا رابا جعبه ای دردست دید
خدا : وقت رفتنه
مرد : به این زودی؟ من نقشه های زیادی داشتم
خدا : متاسفم ولی وقت رفتنه
مرد : درجعبه ات چی دارید؟
خدا : متعلقات تو را
مرد : متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من لباسهام، پولهایم و ـ ـ ـ
خدا : آنهادیگر مال تو نیستند آنهامتعلق به زمین هستند
مرد : خاطراتم چی؟
خدا : آنهامتعلق به زمان هستند
مرد : خانواده و دوستانم؟
خدا : نه ، آنها موقتی بودند
مرد : زن و بچه هایم؟
خدا : آنهامتعلق به قلبت بود
مرد : پس وسایل داخل جعبه حتما بدنم هستند؟
خدا : نه ؛ آن متعلق به گردوغبار هستند
مرد : پس مطمئنا روحم است؟
خدا : اشتباه می کنی روح تو متعلق به من است
مرد بااشک درچشمهایش و باترس زیاد جعبه دردست خدا راگرفت و بازکرد ؛ دید خالی است!
مرد دل شکسته گفت : من هرگز چیزی نداشتم؟
خدا : درسته ، تو مالک هیچ چیز نبودی!
مرد : پس من چی داشتم؟
خدا : لحظات زندگی مال توبود ؛ هرلحظه که زندگی کردی مال توبود .
زندگی فقط لحظه ها هستند
قدر لحظه هارا بدانیم و لحظه هارا دوست داشته باشیم.
عاصی شدم
عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب
از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب
ده سال مـی شود کـه بـرایـــم غـریبـــه ای
ده سال مـی شود کـه خـرابــم...فقـط خـراب
شایـد تـو هــــم شبیـه دلـم درد می کــــشــی
شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب
از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟
جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟
جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد
جـز قـرصهــــای صـــورتـی ضـد اضطــــراب؟
اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!
بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب
تنها به یک دلیل خودم را نمی کشم !...اما همان دلیل خودش می کشد مرا...
دلم بدجوری گرفته دوستان ...دعا کنید برای دلم!
انتظار همه را نیز به آخر برسان
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان
همه پروردهی مهرند و من آزردهی قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان
لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان
مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژدهی وصل برادر به برادر برسان!
باید منتظرش بود/!
ای فرزند آدم !
فرشتــگانم { که ماموران منند }، شب و روز در پی تو اند و مــراقب اعمال تو ،
تا آنچه را می گــویی و انجام می دهــی ، چه کم و چــه زیاد ،بنویسند .
و آسمان_نیز _ آنچه از تو ببیند ، شهــادت می دهــد .
و زمــین _ هم _ به آنچه بر آن انجام مــی دهی گواهــی می دهد .
و خورشید و ماه و ستارگان _ نیز _ به گفــتار و کردارت گواهند .
و مــن _ خود _ از اندیشه هــای پنهانی قلبــت آگاهم .
پــس خودت _ نیز _ از خویــشتن غافل مباش ،
زیرا مرگ {در پیش اســت} و گرفتاری فراوان در انتظـار تو است {و به توشــه بسیار نیازمندی}.
و هنــگامه کوچ تو نزدیک است .
و آنچه را از پیش فــرستادی ، چه نیک و چه بــد ، بی کم وکاســت آماده است .
و فردا محــصول اعمال خــود را در می یابی .
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 8 شهريور 1393 |
موضوعات مرتبط : مذهبی، دلـنوشته، ، |
برچسب ها : شهادت,محصول اعمال,توشه,مرگ,فرشتگان, |
فاضل نظری
هرگــــاه یک نـگــــاه به بیــگـــانـــه می کنی
خون مرا دوباره به پیمــانـــه میکنی
ای آنکـــه دست بر سر من میکشی! بگو
فـــردا دوباره مــوی که را شانـــه میکنی؟
گفتی به من نصیحــت دیوانگـــان مکن!
باشد، ولی نصیـــحت دیوانـــه میکنی
ای عشق سنگـــدل که به آیینـــه سر زدی
در سینهی شکستـــهدلان خـانـــه میکنی؟
بر تن چگـــونه پیلـــه ببافـم که عـــاقبـت
چون رنگ رخنـــه در پر پروانــــه میکنی
عشق است و گفتـــهاند که یک قصــــه بیش نیست
این قصه را به مــرگ خود افسانـــه میکنی!
نامردی
یه چیزی تو وبلاگ داداش آرمان (اسیرعشق)بود که وقتی خوندمش ناخاسته اشکم ریخت پایین
...
دزدیدم اوردمش بهش هم گفتم ولی امیدوارم راضی باشه
...
خداکنه این بلا سرهیچ مردی نیاد.
هق هق شبام
فریاد و هق هق شبام پر از خواهش و بارش
چـقـد بـلـنـد و بـی صـدان زیـر فـشـار بـالـش
شعر رو از وبلاگ داداش گلم *آقا سید علیرضا* دزدیدم...
(وبلاگ ترانه ها ودلنوشته ها)
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 63 صفحه بعد |