عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684640 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25941 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21344 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14731 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13227 |
شلوار جاستین بیبر | 12299 |
اسیر عشق | 10172 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9507 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
بیت شعر|دل
صد بار دلم گفت بگو می خواهی اش
ای بر پدر شرم و حیایم ....صلوات..
باران قدیم
ﻋﻄــــﺮ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺘـــــﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻓـــﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﻏـــﻢ ، ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﺘـــﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻧﻢ ﻧــــﻢ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ،ﺍﺳﯿــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨــــﺪ
ﯾـــﺎﺩ ﺍﯾــــﺎﻡ ﻗﺪﯾـــﻤﻢ ﻣﯿﮑﻨــــــــــﺪ
ﯾــﺎﺩ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻬـــــﺎ ﭘــــﺎﮎ ﺑﻮﺩ
ﭼﺸﻤﻬــﺎ ﮔﻮﯾـــﺎﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﻧـــﺎﺏ ﺑﻮﺩ
ﻗﻮﻟﻬــــﺎ ﺭﻧﮓ ﻓــــﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺩﺳﺘﻬــﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺩﺳﺘـــﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﻗﻠﺒﻬـــﺎ ﺁﻫﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﺷﺘـــﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﻋﻬﺪﻫﺎ ﺳﺎﺩﻩ ،ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﺑﻮﺩ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻮﻩ ﮐﻨﺪﻥ ﭘﯿﺸﻪ ﺑﻮﺩ
من خدارا دارم!
خنـدم می گیـــرد از تقلایـــت ای دنیـا
که چگونـــه در پی آنی که زمینـــم بزنی
ای دنیـــای پـــر از ســـراب این را بــــدان:
اگر تمــــام غم هـــایت را بر دلـــم فرو ریـزی
هــــرگز در مقابلـــت کمـــر خـــم نخواهـــم کرد
اگر تمــام دردها و رنج هایت را بر سرم آوری
هـــرگــــز در مقـــابـــلت زانـو نمی زنـــم
اگر تمـــام سختی هـــا را زمینــه راهـــم کنی
هـــرگــــز زنــــدگی را در مقابلـــت نمـــی بــــازم
اصلا هر چه خواهی کن، هر چه خواهی باش...
ولی همیشه این را بدان من، خدا را دارم!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : دو شنبه 31 فروردين 1394 |
برچسب ها : خدا,امیدبه خدا,روزگار,دنیا,غم, |
سلامتی پسرا....
![غم مردانه پسر](http://s6.picofile.com/file/8232454484/259.jpg)
![لبخند لبخند](/tiny_mce/plugins/emotions/img/smiley-smile.gif)
نزار برم
چرا آدما نمیدونن، بعضی وقتا " خدافظ "
یعنی
سرمو بچسبون به سینت و بگو :
بیخود کردی میگی خدافظ
مگه میذارم بری ؟
مگه الکیه ؟
چرا نمی فهمن نمی خوای بری؟؟!
چرا میزارن بری؟؟!
قهر
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از ان فریب ها
تو هم پی فریب من نشته ای
به چشم خویش دیدم ان شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو...برو...بسوی او مرا چه غم
تو افتابی...او زمین...من اسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ی ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من، تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من
گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت اینچنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ تو
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو وشراب و دولت وصال او
گذشت رفت و ان فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او...
"فروغ فرخزاد"
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 24 تير 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : قهر,عاشقانه,غم,شعر,فروغ فرخزاد, |
چه غم انگیز
سلام بچه ها
دیشب خونه ی پدربزرگم بودیم... من بودم و مادر بزرگم و مامانم
داشتیم به تلوزیون نگاه میکردیم از شبکه ی استانی مون با شبکه ی استانیه شهرکرد رابطه برقرار کرده بودند..
داشت تشیع جنازه ی بچه های بروجن رو که درمسیر رفت یا نمیدونم برگشت
از منطقه های جنگی بودن رو نشون میداد...
26نفرکشته...
22تا دختر جوون یکی دوسال از خودم کوچیکی تر...
خیلی شلوغ بود توی تابوت بودن و یه پرچم سبزو سفید و قرمز روی تابوت رو پوشونده بود
اسمشونم روی کاعذ پشتش زده بود...
اونارو روی دست میبردن...(الانه که بغضم بترکه)
یه صدای بوشهریه سوزناک هم روی تصویر انداخته بودن....
اونایی که من دیدم...نرگس...پریسا... مرضیه...امنه...
(یکی هم هم اسم خودم) محدثه....ماندانا...و...خیلیایه دیگه که من ندیدم.
نمیدونم چرا ولی احساس میکردم دوستای خودمو از دست دادم و...
نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم زار زار گریه میکردم...
اصلا نمیتونستم خودمو کنترل کنم...
هی نگاهشون میکردم به یاد اون سال شلمچه ی خودمون افتادم
که کلاس دوم هنرستان بودیم دوسال پیش ...
خودمو به جاشون میذاشتم...دلم اتیش گرقته بود فقط گریه میکردم...
مامانم میخندید که من ارووم بشم ولی نمیتونستم...
الانم دیگه زیادی داره صدای گریه ام میره بالا برم دروببندم صدام نره بیرون..
.................
مجری رو نشون داد که داشت گریه میکرد گفت اینجا این دوستایی دیده میشه که میان
و همدیگه رو اغوش میگیرن دلشون برای همدیگه تنگ شده ولی نیستن کنارشون دیگه...
نمیدونم چی بگم فقط میتونم تسلیت بگم به دوستاو همکلاسی ها و به خصوص خانواده هاشون...
هرچند این تسلیت من و هزاران تسلیت ها ذره ای از داغ این مادرها رو نمیتونه کم کنه..
ادم یه لحظه هم نمیتونه خودشو جاشون بزاره..
خودم سوره ی قدر خوندم براشون...
بچه ها... یه صلوات نثار روحشون...
**اللّهم صل علی محمد و آل محمد**
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1389 |
موضوعات مرتبط : دلـنوشته، ، |
برچسب ها : شهرکرد,غم,تسلیت,منطقه جنگی,تصادف,بروجن, |
چشم به راه
چشم به راه
آرزویست مرا در دل که روان سوزد و جان کاهد
هر دم ان مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نیست جز حسرت دیدارش
سوختم ازغم وکی باشدغم من مایه ی ازارش
شب دراعماق سیاهی ها مه چو در هاله زار اید
نگران دیده به ره دارم شاید آن گمشده باز آید
سایه ای تاکه به در افتد من هراسان بدوم بردر
چوشتابان گذرد سایه خیره گردم به در دیگر
همه شب در دل این بستر جانم آن گمشده را جوید
زین همه کوشش بی حاصل عقل سرگشته به من گوید
زن بدبخت دل افسرده ببر از یاد دمی او را
این خطا بود که ره دادی به دل ان عاشق بدخو را
آن کس که تو می جویی کی خیال توبسر داره
بس کن این ناله زاری را بس کن او یار دگر داره
لیکن این قصه که می گوید کی به نرمی رودم درگوش
نشود هیچ زافسونش آتش حسرت من خاموش
میروم تا که عیان سازم راز این خواهش سوزان را
نتوانم نتوانم که برم از یاد هرگز آن مرد هوسران را
شمع ای شمع چه می خندی به شب تیره و خاموشم
بخدا مردم از این حسرت که چرا نیست در آغوشم...!!!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : جمعه 5 خرداد 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : عاشقانه,شعر,شعرعاشقانه,غم,چشم به راه,حسرت,مرد هوس باز, |
منتظر...
من منتظرت شدم ولی در نزدی
بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می آیم اما
مرد این دل و آخرش به او سر نزدی....!
غمگین...
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟
اما افسوس...
هیچ کس نبود...
همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره
آری باتو هستم
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یکبار هم نپرسیدی که چرا چشم هایت بارانیست..؟!
بیا...
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
شب از فراق تو می نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی درآتشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دوپایم از دو جهان نیز درکشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار
پیام دادی و گفتی که من خوشم بی تو...!!
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 63 صفحه بعد |