عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684647 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25944 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21351 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14735 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13234 |
شلوار جاستین بیبر | 12301 |
اسیر عشق | 10175 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9518 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
همگی لیلی یک مجنونیم|شعر
ما نه سقــــراط، نه افلاطـــــونیـــــم
منطـــــق و فلسفــــهی اکنونیــــم
هرچـــه همرنــــگ جماعت بشویـــم
باز هم وصلـــــــهی ناهمگـــــونیــــم
از تماشــــای انـــار لــــب رود
سیــــرچشمیــــم ولــــی دل خونیـــــم
مــــن و آیینـــــــه بــــه هم محتاجیـــــم
مــــن و آیینــــــه به هم مدیونیـــــم
بــــه طوافـــــم مبــــر ای ســــرگـــــردان
مــــا از ایـــــن دایــــــرهها بیرونیــــــــم!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1392 |
موضوعات مرتبط : شعر، ، |
برچسب ها : سقراط,افلاطون,لیلی,مجنون,عاشقانه,شعر,زیباترین شعر ها,زیباترین مطالب, |
فاضل نظری
هرگــــاه یک نـگــــاه به بیــگـــانـــه می کنی
خون مرا دوباره به پیمــانـــه میکنی
ای آنکـــه دست بر سر من میکشی! بگو
فـــردا دوباره مــوی که را شانـــه میکنی؟
گفتی به من نصیحــت دیوانگـــان مکن!
باشد، ولی نصیـــحت دیوانـــه میکنی
ای عشق سنگـــدل که به آیینـــه سر زدی
در سینهی شکستـــهدلان خـانـــه میکنی؟
بر تن چگـــونه پیلـــه ببافـم که عـــاقبـت
چون رنگ رخنـــه در پر پروانــــه میکنی
عشق است و گفتـــهاند که یک قصــــه بیش نیست
این قصه را به مــرگ خود افسانـــه میکنی!
هق هق شبام
فریاد و هق هق شبام پر از خواهش و بارش
چـقـد بـلـنـد و بـی صـدان زیـر فـشـار بـالـش
شعر رو از وبلاگ داداش گلم *آقا سید علیرضا* دزدیدم...
(وبلاگ ترانه ها ودلنوشته ها)
تسلیت میگم...
قيامت بي حسين غوغا ندارد
"شفاعت بي حسين معنا ندارد"
حسيني باش كه در محشر نگويند"
چرا پرونده ات امضاء ندارد....
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 24 آبان 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، مذهبی، ، |
برچسب ها : تسلیت محرم,حسین,پوستر حسینی,محشر,شفاعت,بهارنارنج, |
مهتاب
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم...
گفتم حالا که دیگه زیاد نمیتونم بیام وب یه آپ خوشکل کنم
واسه ابجی ها داداشیای گلم....
دوستون دارم
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 24 آبان 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، اشعار معاصر، ، |
برچسب ها : شعر,مهتاب,شعرمعاصر,بهارنارنج,بی تو مهتاب شبی,فریدون مشیری, |
:: مشاهده ادامه مطلب :: |
شقایق
خیلی زیبا و غم انگیز.............
حتما بخونین...
شقایق
شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ،
تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده
...
ادامه مظلب
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 6 آبان 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، ، |
برچسب ها : گل همیشه عاشق,گل,شعر,بهارنارنج,گل شقایق,شعر شقایق عاشق,, |
:: مشاهده ادامه مطلب :: |
درد دل دخترک
درد و دل خترک با مادرش....
دختری با مادرش در رخت خواب
درددل می کرد با چشمی پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
روی دستت باد کردم مادرم!
سن من از بیست وشش افزون شد
دل میان سینه غرق خون شد
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته!
مادرش چون حرف دختش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
....
ادامه در ادامه مطلب...
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 3 آبان 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، طنز، ، |
برچسب ها : شعر,شعرطنز,خنده,خنده دار,جک,بهارنارنج,درد دل دختر با مادر, |
:: مشاهده ادامه مطلب :: |
گل ناز
گل ناز
از برون آمد صدای باغبان گفت: کو ارباب کارش داشتم
ار درون گفتم: که اینجایم بگو گفت: هر جا هر چه باید کاشتم
گفتم: آخر بود در گلهای تو ناز دلخواهی که گفتم داشتی؟
گفت: در وا کن بیا بیرون ببین هرگز این گل ها که کشتم کاشتی؟
رفتــــم و دیدم که سحر باغبان معنی ناسازگاری سوخته
آتشی در شمعدانی های سر در حریر سبزه ها افروخته
جعد شبنم دار سنبل خورده تاب در هوا پاشیده مشک و زعفران
چشم مست نرگس بیدادگر باز گشته از خواب گران
زان بنفشه زرد و مشکین و کبود غرق گل چسبیده در آغوش هم
تا جهد از مجلس شمشاد ها رفته بالا از سر و از دوش هم
زیر ناز گیسوی افشان بید سوسن و مینا و ناز افتاده مست
هر زمان در سینه ی گل های سرخ برگ لرزان چناری برده دست
لحظه ای بر هر گلی کردم نگاه، زیر لب گفتم: که پس آن ناز کو؟
باغبان بر شاخه ای انگشت زد یعنی این ناز است چشم باز کن
گفتم: آن را دیده بودم پیش از این این کجا ناز است؟ این ناز شماست!
خشمگین شد گفت: جز این ناز نیست یا اگر باشد به شیراز شماست
باغبان اگر این سخن بی طعنه گفت، راستی را چشم جاش باز شد
کان گل نازی که دلخواه منست یک گل ناز است و در شیراز بود!!!
درس حسن به معلم
سخت آشفته و غمگین بودم...
به خودم میگفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس و مشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من ... و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم..
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
دفتر مشق حسن گم شده بود
آنطرف، نیمکتش را می گشت
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : دو شنبه 3 مهر 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، سهراب سپهری، ، |
برچسب ها : دفتر مشق حسن,شعر,معلم,روز خشم,بهارنارنج, |
:: مشاهده ادامه مطلب :: |
قهر
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از ان فریب ها
تو هم پی فریب من نشته ای
به چشم خویش دیدم ان شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو...برو...بسوی او مرا چه غم
تو افتابی...او زمین...من اسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ی ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من، تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من
گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت اینچنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ تو
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو وشراب و دولت وصال او
گذشت رفت و ان فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او...
"فروغ فرخزاد"
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 24 تير 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : قهر,عاشقانه,غم,شعر,فروغ فرخزاد, |
سفر..
ما چـــون دو دریچــه رو بـــروی هم
آگـــاه زهـــر بگو مگــــوی هــــم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هـــرروز قــــرار روز آینـــده
عهــد آینه ی بهشــت اما...آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهــر فسون نه ماه جادو گــر
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد...!
"مهدی اخوان ثالث"
گفتگو...
"گفتگو"
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دورنگه
من میگم چقدر تو ماهی
تو میگی اول راهی
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
من میگم خیلی غریبم
تو میگی نده فریبم
من میگم خوابتو دیدم
تو میگی دیگه بریدم
من میگم هدف وصاله
تو ولی میگی محاله
من میگم یه عمره سوختم
تو میگی قلبمو دوختم
من میگم چشماتو وا کن
تو میگی منو رها کن
من میگم خیلی دیوونه ام
تو میگی آره میدونم
من میگم دلم شکستست
تو میگی خوب میشه خستست
من میگم بشین کنارم
تو میگی دوست ندارم
من میگم بهم نظر کن
تو ولی میگی سفرکن
من میگم واسم دعا کن
تو میگی نذر رضا کن
من میگم قلبمو نشکن
تو میگی من میشکنم من
من میگم واست میمیرم
تو میگی نمیپذیرم
من میگم شدم فراموش
تو میگی نرفتم از هوش
من میگم که رفتم از یاد
تو میگی نمرده فرهاد
من میگم باز شدی حیرون
تو میگی بیچاره مجنون
من میگم ازم بریدی
تو میپرسی ناامیدی
من میگم واسم عزیزی
تو میگی زبون میریزی
من میگم تو خیلی نازی
تو میگی غرق نیازی
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی؟
من میگم کردم تعجب!
تو میگی دیگه بگو خب!؟
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم دل تو رفته
تو میگی هر روز هفته
من میگم راه تو دوره
تو میگی چاره عبوره
من میگم میخوام بشم گم
تو میگی حرفای مردم
من میگم نگذری ساده
تو میگی آدم زیاده
من میگم دل به تو بستن؟!
تو میگی اینقده هستن!
من میگم تنهام میزاری؟
تو میگی طاقت نداری
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم اهل بهشتی
تو میگی چه سرنوشتی
من میگم تو بی گناهی
تو میگی چه اشتباهی
من میگم که غرق دردم
تو میگی میخوام بگردم
من میگم چیزی میخواستی
تو میگی تشنه ی راستی!
من میگم برو کنارش
تو میگی رفته پیش یارش
من میگم باتو چیکار کرد؟
تو میگی کشت و فرار کرد
من میگم چیزی گذاشته؟
تو میگی دو خط نوشته!
من میگم بختش سیاهه
تو میگی اون بی گناهه
من میگم رفته که حالا؟!
تو میگی مونده خیالا
من میگم میاد یه روزی
تو میگی داری میسوزی؟
من میگم رنگت چه زرده!
تو می پرسی برمیگرده؟
من میگم بیاد الهی
تو میگی که خیلی ماهی
من میگم ماهت سفر کرد
تو میگی تو رو خبر کرد
من میگم هرکی با ماهش
تو میگی بار گناهش
من میگم تو بی وفایی
تو میگی بریم یه جایی
من میگم دلم اسیره
تو میگی نه خیلی دیره
من میگم خدا بزرگه
تو میگی زندگی گرگه
من میگم عاشق پرنده ست
تو میگی معشوق برنده ست
من میگم خدانگهدار
تو میگی تا چی بخواد یار
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت...!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : دو شنبه 12 تير 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : گفتگوی بلند,عاشق و معشوق,عاشقانه,بهارنارنج,شعر,شعر عاشقانه,عکس عاشقانه, |
نفرین..
در جاده ی تنگ حقارت
صدای دختری پریشان حال به چشم میخورد
از پستی ها گریخته
و چشمانش سوسو زنان بوسه مرگ می طلبد
شیفته ی خود را در پیچ و خم زندگی و
آه و حسرت ها از دست داده
و چشمان هرزه ی خوکان کثیف بیشه
بیشه ی تنهایی را با خود می کشد
تا در دره ی مردگان بی تن دفن کند
از بخت سیاه تراز تور سفیدش
به قعر مرداب می افتد
و چه غم انگیز
دست و پای تنهایی اش می شکند
با قلبی لرزان دور میدارد
از چشم حریص گرگ بیشه
پیکر نازش را
به شماره می افتد نفس های تنهای او
وتیله هایش جز سایه ی سیاه گرگ
که سیمین تنش را پوشانده
یارای دیدن ندارد و
در آغوش مرگ فریاد می زند
نفرین بر این زندگی
و لعنت به سایه های سیاه
چشمان هرزه و
مردان خوک صفت...!
شاعر:مریم تقیان(www.natanali70.loxblog.com)
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : شنبه 6 خرداد 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : شعر,عاشقانه,بهارنارنج,دخترک تنها,تن عریان,عکس عاشقانه, |
چشم به راه
چشم به راه
آرزویست مرا در دل که روان سوزد و جان کاهد
هر دم ان مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نیست جز حسرت دیدارش
سوختم ازغم وکی باشدغم من مایه ی ازارش
شب دراعماق سیاهی ها مه چو در هاله زار اید
نگران دیده به ره دارم شاید آن گمشده باز آید
سایه ای تاکه به در افتد من هراسان بدوم بردر
چوشتابان گذرد سایه خیره گردم به در دیگر
همه شب در دل این بستر جانم آن گمشده را جوید
زین همه کوشش بی حاصل عقل سرگشته به من گوید
زن بدبخت دل افسرده ببر از یاد دمی او را
این خطا بود که ره دادی به دل ان عاشق بدخو را
آن کس که تو می جویی کی خیال توبسر داره
بس کن این ناله زاری را بس کن او یار دگر داره
لیکن این قصه که می گوید کی به نرمی رودم درگوش
نشود هیچ زافسونش آتش حسرت من خاموش
میروم تا که عیان سازم راز این خواهش سوزان را
نتوانم نتوانم که برم از یاد هرگز آن مرد هوسران را
شمع ای شمع چه می خندی به شب تیره و خاموشم
بخدا مردم از این حسرت که چرا نیست در آغوشم...!!!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : جمعه 5 خرداد 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : عاشقانه,شعر,شعرعاشقانه,غم,چشم به راه,حسرت,مرد هوس باز, |
میخواستمش...
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
می خواستمش ولی نمیخواست مرا....!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : سه شنبه 25 ارديبهشت 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : خواستن,عشق,خیانت,ماجرای عشق,مرا, |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 9 صفحه بعد |