مطالب محبوب
عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684631 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25937 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21339 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14726 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13224 |
شلوار جاستین بیبر | 12297 |
اسیر عشق | 10168 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9498 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
اشتباهات جبران باپذیر!!!
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین
بچه قد و نیم قد برد
زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در
یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار
افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش
با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر
با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم
و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او
را تحمل نکنیم.با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از
ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید
ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد
و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم.
یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها
را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد:
راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده
دوره گردهم سوخته بود...
من نوشت : زنیکه خاک برسر...
نظرات شما عزیزان:
Rooze19
ساعت0:39---13 شهريور 1393
خیلی زیبا و جالب بود
پاسخ:سپاس
پاسخ:سپاس
خیلی قشنگ بود . ایول به این مرد .
پاسخ:بگو خاک توسره زنه هم!
پاسخ:بگو خاک توسره زنه هم!
لیاقت نداشته...
پاسخ:قطعا...
پاسخ:قطعا...
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393 |
موضوعات مرتبط : داستانک، ، |
برچسب ها : دورگرد داستانک بهارنارنج عشق معرفت اهنگر, |
|